گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هشتم
.VII- شاعر پیر: 1660-1667


میلتن خود را با ارگنوازی و آوازخوانی تا اندازهای تسلی میداد; او بری میگوید: “صدای ظریف و خوشاهنگ داشت.” در 1661، و بار دیگر در 1664، منزل خود را تغییر داد، و این بار به آخرین خانهاش در آرتیلری واک رفت که در آنجا میتوانست، بدون راهنما و فقط با حرکت دست و پای خود، در باغچه شخصی راه برود.
برادر زادگانش، که حال کتک خوردن از او را فراموش کرده بودند، غالبا برای دیدن او، و یاری به وی، نزدش میآمدند; دوستانش گاه به او سر میزدند تا برایش چیز بخوانند یا گفته هایش را بنویسند. سه دخترش با ناشکیبایی، اما جدیت، به او خدمت میکردند. آن، دختر مهترش، لنگ و بدشکل بود و درست نمیتوانست حرف بزند. دبوره محررش بود. دبوره و مری تعلیم یافته بودند که لاتینی، یونانی، عبری، فرانسه، ایتالیایی و اسپانیایی را برای او بخوانند، هر چند که خودشان نمیتوانستند آنچه را که میخوانند بفهمند. در حقیقت، هیچ یک از آن دو هرگز به مدرسه نرفته بودند; فقط مقداری آموزش خصوصی داشتند، ولی از لحاظ تعلیم و تربیت بسیار ضعیف

بودند. میلتن بیشتر کتابهای خود را پیش از مرگش فروخت، زیرا فرزندانش چندان توجهی به کتابها نداشتند. او شکوه میکرد که فرزندانش کتابها را مخفیانه میفروشند، در بند نیازمندیهای او نیستند، و برای خوردن از روی خرج خانه با خدمتکارانش مواضعه میکنند. آنان نیز به نوبه خود در آن خانه دلتنگ، در زیر فشار یک پدر سختگیر، پر درخواست، و زود خشم، ناشاد بودند. وقتی که دخترش مری شنید که او میخواهد تجدید فراش کند، گفت: “خبر عروسی او مژدهای نیست; اما اگر خبر مرگش میآمد، بد نبود.” میلتن در 1663، در پنجاهوپنج سالگی، برای سومین بار ازدواج کرد. نام زن تازه او الیزابت مینشل و سن او بیست و چهار سال بود.
آن زن تا آخرین روز زندگی میلتن صمیمانه به او خدمت کرد. هر سه دختر میلتن پس از هفت سال زندگی با زن پدر خود، که او بری او را “شخصی نجیب، آرام، خوشخو و سازگار” وصف میکند، خانه پدری را ترک کردند و به هزینه میلتن برای آموختن حرفه های مختلف از آنجا رفتند.
بازگشت خاندان استوارت برای میلتن گران تمام شد تقریبا به بهای زندگیش; اما تصنیف کتاب بهشت مفقود را ممکن ساخت. بی آن توفیق اجباری، او ممکن بود خود را در نثر جنگجویانه خویش غرقه سازد، زیرا طبیعت ستیزهجویانه او همان قدر قوی بود که شور شاعرانهاش، معهذا، در میان مبارزاتش، او هرگز امید به نوشتن چیزی که انگلستان در قرنهای آینده گرامی داشت از دست نداد. در 1640 فهرستی از موضوعاتی که ممکن بود برای حماسهسرایی یا نمایشنامهنویسی به کار رود تنظیم کرد; داستان هبوط آدم، و نیز افسانه های کینگ آرثر جزو آن فهرست بود. او درباره زبانی که میبایست برای نوشتن آنها به کاررود بین لاتینی و انگلیسی مردد بود; و حتی وقتی که به انتخاب “بهشت مفقود” برای موضوع خود مصمم شد، مایل بود آن را به شکل یک تراژدی یونانی یا نمایشنامه مذهبی قرون وسطایی بنویسد. در اوقات مختلف چند خط یا عبارت مینوشت و همانها بود که بعدا به صورت شعر در آمد. میلتن تا هنگامی که کرامول نمرده بود، آن قدر فراغت نداشت که هر روز روی آن حماسه کار کند; و پس از آن (1658) به کلی کور بود.
هر چند در روزهای بد، به مذلت افتاده و با بدزبانی روبرو بودم; در تاریکی میزیستم و خطر دایرهوار گردم را گرفته بود.
هنگامی که زبون و بیخواب در بستر افتاده بود، اشعار پیدرپی بر مغز او هجوم میآوردند; و چون برای بیرون ریختن آنها بر او فشار میآمد، نویسنده یا کاتبی میطلبید و میگفت: “میخواهم دوشیده شوم.” تب انشا پیوسته بر او چیره میشد; چهل خط شعر را “یک نفس” تقریر میکرد و سپس، هنگامی که برای او خوانده میشدند، با جدیت به اصلاح آنها میپرداخت. شاید تاکنون هیچ شعری با چنین رنج و شجاعتی سروده نشده باشد. میلتن در خود این قدرت را یافته

بود که تصور کند نقش هومر و اشعیا را برای انگلستان ایفا میکند، زیرا معتقد بود که شاعر صدای خداوند است و پیمبری است ملهم از جانب یزدان برای تعلیم نوع بشر.
در 1665، وقتی که طاعون لندن را فرا گرفت، تا مس الوود یکی از دوستان کویکر میلتن که زندانی بود، ترتیبی که میلتن را به چالفنت سنت جایلز در باکینگم شر ببرند تا در “کلبه” ده اطاقه الوود در آنجا سکنا گزیند. در این کلبه زیبا، شاعر بهشت مفقود را به پایان رساند (ژوئن 1665). اما چه کسی آن را منتشر میکرد لندن در 1665-1666 آشوبناک بود; آتشسوزی در پی طاعون فرا رسید; و تنها سروری که باقی مانده بود بیشتر مربوط بود به هیاهوی بازگشت خاندان استوارت و دیگر حوصلهای برای پرداختن به 10,558 بیت میلتن درباره گناه اصلی باقی نمانده بود. میلتن برای دفاع از مردم انگلیس خود 1000 پوند گرفته بود; حال (27 آوریل 1667) تمام حقوق بهشت مفقود را، طبق قرارداد، به پنج پوند نقد و پنج پوند در سررسید هر قسط بعدی، مشروط به فروش کتاب، فروخت، و بر روی هم هجده پوند دریافت داشت. دیوان شعر در اوت 1667 چاپ شد. در دو سال اول سیصد نسخه از آن به فروش رفت; پس از یازده سال، سه هزار نسخه فروخته شد. شاید در هیچ یک از سالهای پس از آن تا امروز، شماره کسانی که آن کتاب را خواندهاند به آن اندازه نرسیده باشد. اکنون هم که ما وسایلی اختراع کردهایم که از کارمان بکاهد، فراغت چندانی برای شعرخوانی نداریم.
آن منظومه از این حیث که پس از آثار هومر به جهان آمده بود، همانند انئید توفیق چندانی نیافت; میدانهای جنگ و جنگجویان فوق طبیعی آن، با تقلیدهایی که از آثار هومر شده است، قدرت خود را از دست دادهاند.
بدون شک هومر نیز از نمونه های نخستین تبعیت کرده بود، ولی ما آنها را فراموش کردهایم. جانسن معتقد بود که بهشت مفقود “به سبب ماهیت موضوع، صرفنظر از مزایای دیگر خود، این حسن را دارد که در هر زمان و هر مکان جالب توجه است;” اما اذعان کرد که “هیچ کس هرگز آن را طولانیتر از آنچه هست نخواسته است.” موضوع آن:
از نخستین نافرمانی انسان، و میوه درخت ممنوع، که میوه مرگبارش میرایی را و تمام شیونهای ما را به جهان آورد،
در جوانی میلتن، یعنی وقتی که سفر پیدایش به منزله تاریخ پذیرفته شده بود و بهشت و دوزخ، فرشتگان و شیاطین در تاروپود فکر روزانه رسوخ داشتند، به قدر کافی بجا و به موقع بود. این موضوعات امروز بزرگترین اشکال آن شعر است که برسان داستان پریان و در دوازده سرود برای بزرگسالان سروده شده است، و اکنون کوشش مستمری لازم است تا بتوان داستان مشروح الاهیاتی چنان خشن و کهنه را از اول تا آخر دنبال کرد. اما هرگز هیچ گفتار بیمعنی تا حال بدان پایه از اعتلا نرسیده است. عظمت صحنه که بهشت و دوزخ و زمین را در بر میگیرد، حرکت مجلل و موقر شعر سفید، برکشاندن طرح بغرنج داستان، شرح ظریف و شاداب طبیعت،

کوشش موفقیتآمیز در دادن حقیقت و شخصیت نمایشی به آدم و حوا، و عبارات مکرر دارای قدرت و انسجام عواملی هستند که بهشت مفقود را تا امروز بزرگترین شعر در زبان انگلیسی ساختهاند.
داستان در دوزخ آغاز میشود که در آنجا شیطان مانند مرغی “غولآسا” با “بالهای گسترده” مجسم شده و فرشتگان فرو افتاده را ترغیب میکند که مایوس نشوند:
همه چیز از دست نرفته است; اراده تسخیرناپذیر، و پژوهش انتقام، نفرت جاودان، و شجاعش که هرگز تسلیم یا تفویض نمیشود: ..کرنش و تمنای لطف کردن با زانوی خمیده، و پرستش قدرت او ' ... که در حقیقت اندک بود، که در زیر این سقوط ...
بدنامی و خجلت بود، فکر و روح، شکستناپذیر ...
به جا میماند ...
این با معاندت کرامول با یک چارلز و مخالفت میلتن با چارلز دیگر، شبیه است. چندین عبارت که در وصف شیطان گفته شده، ما را به یاد میلتن میاندازد: ذهنی که نباید با زمان و مکان عوض شود.
ذهن در جایگاه خود است، و در اندرون خود میتواند از بهشت دوزخی و از دوزخ بهشتی بسازد.
در سرودهای نخستن، فصاحت میلتن او را به رسم شفقتآوری از شیطان کشاند و ابلیس را مانند رهبر شورشی بر ضد یک قدرت مستقر و خودخواه جلوهگر ساخت. شاعر بعدا با نمایاندن شیطان به منزله “پدر دروغها”، که “مانند وزغی چمباتمه زده است” یا چونان ماری که در گل و لای با پیچاندن خود میلغزد، خویشتن را از تبدیل شیطان به قهرمان داستان، رها ساخت. اما در همان یک سرود، شیطان به منزله مدافع معرفت گام پیش مینهد:
معرفت ممنوع است ' ... چرا باید خدای آنان آن را از ایشان دریغ دارد; آیا دانستن میتواند گناه باشد، میتواند مرگ باشد و آیا آن دو ]آدم و حوا[ بر جهل استوار هستند آیا آن حالت شادمانی آنهاست، و دلیل اطاعت و ایمان آنها ' ... من فکر آنها را با عشق بیشتری به دانستن بر میانگیزم.

و بدین گونه او با حوا، مانند یک فیلسوف تعقلی که به یک کلیسای تاریکاندیشی حمله میکند، چنین به بحث میپردازد:
پس چرا این میوه ممنوع شد چرا فقط باید ترسید، چرا شما را، که پرستندگان اویید، پست و نادان نگه میدارد او میداند که در آن روز شما آن میوه را میخورید، چشمانتان که چنان روشن مینماید و با این حال تیره است، باید از آن پس باز و روشن باشد، و شاید باید همانند خدایان باشند ...
اما رفائیل فرشته به آدم توصیه میکند که بر کنجکاوی خود درباره جهان لگام زند; برای انسان خردمندانه نیست که در ورای میدان میراییش چیزی بداند; ایمان از معرفت خردمندانهتر است.
ما میبایست از میلتن انتظار داشته باشیم که “گناه نخستین” را نه به عنوان معرفت، بلکه به منزله روابط جنسی تفسیر کند. برعکس، او یک سرود غیرپیرایشگرانه به طرفداری از مشروعیت لذت جنسی، در حدود ازدواج، میخواند; و آدم و حوا را چنان مینمایاند که، در حالی که هنوز در “وضع معصومیت” قرار دارند، در لذتهای جسمانی که ارزشهای اخلاقی دارد غوطه میخورند. اما پس از “هبوط” خوردن میوه ممنوع از درخت معرفت در روابط جنسی احساس شرم میکنند. حال آدم حوا را مانند سرچشمه شر و “دندهای که طبیعتا کج شده است” به شمار میآورد و شکوه میکند که چرا خدا زن را آفرید:
آه، چرا خدا سرانجام ' ... این موجود بدیع را در جهان آفرید این نقص زیبای طبیعت را، و چرا دنیا را یکباره، مانند فرشتگان بینسوان، پر از مرد نکرد، یا راه دیگری برای ایجاد انسان نیافت
و در پی آن، به آن زودی در تاریخ ازدواج در کتاب مقدس، نخستین انسان طلاق آسانتر زن را به وسیله مرد تمنا میکند. میلتن در اینجا، تقریبا با فراموش کردن “آدم”، آنچه را که در نثر درباره تابعیت زن از مرد گفته بود، در شعر تکرار کرد. او در سامسون آگونیستس (شمشون مبارز) به آن ترجیح بند باز خواهد گشت. آن رویای محبوب او است. در کتاب مخفی خود به نام آیین مسیح از برقراری مجدد چندگانی طرفداری میکند. آیا عهد قدیم آن را تجویز نکرده و آیا عهد جدید آن قانون مردانه و بینقص را ملغا نساخته بود به هر نحو که تعبیر شود، “نخستین نافرمانی انسان”، برای پر کردن دوازده سرود، موضوع

کم دامنهای بود. یک حماسه عمل، عمل، و عمل لازم داشت; اما چون عصیان فرشتگان با شروع داستان پایان مییابد، جنبه هیجانانگیز آن فقط از طریق خاطره میتواند وارد شعر شود; و خاطره هم یک انعکاس رو به زوال است. صحنه های نبرد خوب تشریح شدهاند، با چکاچک شایسته اسلحه و شکافتن سرها و اندامها، اما احساس درد یا نشئه حاصل از این ضربات خیالی مشکل است. میلتن، مانند نمایشنامهنویسان فرانسوی، در عشق به سخنپردازی افراط میکند; هر کس، از خدا تا حوا، نطق میکند و شیطان آتشسوزان دوزخ را مانعی برای فصاحت نمییابد. دانستن این موضوع که حتی در دوزخ هم باید به سخنرانی گوش دهیم آزار دهنده است.
در این شعر، خداوند آن خیرهکنندگی وصفناپذیری را که در بهشت دانته احساس میشود ندارد; اما یک فیلسوف مدرسی است که دلایل دراز نامقنعی عرضه میدارد که چرا او، قادر متعال، به شیطان رخصت زنده ماندن میدهد و او را مجاز میسازد تا انسان را وسوسه کند و در تمام آن احوال پیشبینی میکند که انسان از پای در خواهد آمد و نوع بشر را قرنها گرفتار گناه و تیرهروزی خواهد ساخت. میلتن احتجاج میکند که بدون آزادی برای گناه کردن فضیلتی وجود ندارد و بدون آزمایش خردی نیست; او بهتر میداند که انسان با وسوسه مواجه شود و در برابر آن مقاومت کند تا اینکه اصلا وسوسهای در کار نباشد; بیآنکه پیشبینی کند که در دعای خداوند از یزدان تمنا میشود که انسان را در آزمایش نیاورد.1 که میتواند بر ضد چنین سادیست عجیبی از همدردی با عصیان ابلیس خودداری کند آیا میلتن واقعا تا این حد به تقدیر معتقد بود ظاهرا بلی، زیرا که او نه تنها آن را در برابر بهشت مفقود عرضه میدارد، بلکه همچنین در مقاله مخفی خود به نام آیین مسیح نیز چنان میکند; خیلی پیش از خلقت انسان، خداوند تعیین کرده بود که چه روحی باید نجات یابد و کدام روان باید ملعون گردد. معهذا آن مقاله مخفی شامل نکات بدعتآمیز نیز بود; میلتن هرگز آن را منتشر نکرد و خود آن مقاله نیز تا سال 1823 کشف نشد و تا 1825 به چاپ نرسید.
سند جالب توجهی است. با این تصور بیچون و چرا که هر کلمه کتاب مقدس با وحی یزدان نازل شده، آن مقاله به قدر کافی متقیانه آغاز شده است. میلتن اذعان میکند که متن کتاب مقدس از “فساد و تحریف و تغییر” مصون نمانده است، اما حتی به شکل فعلی خود نیز اثری الاهی است. او هیچگونه تعبیری را جز تفسیری صوری مجاز نمیداند. اگر کتاب مقدس میگوید که خدا استراحت کرد، یا ترسید، یا پشیمان شد،یا خشمناک و غمگین گردید این بیانات باید به همان شکل ظاهری پذیرفته شوند و با تلقی شدن به منزله استعاره معنای واقعی خود را

1. و ما را در آزمایش میاور بلکه از شریر ما را رهایی ده زیرا ملکوت و قوت و جلال تا ابدالآباد از آن توست. “انجیل متی”، باب ششم، آیه 13.-م.

از دست ندهند. حتی قسمتهای جسمانی و کیفیاتی که به خدا نسبت داده میشوند باید جسما درست دانسته شوند. اما یزدان، علاوه بر این الهام خارجی خود در کتاب مقدس، یک الهام درونی نیز به ما عطا کرده است که همان روحالقدس است در قلوب ما; و این الهام درونی، که “مایملک عجیب هر مومنی است، راهنمای برتر ... و مطمئنتری از کتاب مقدس است.” با وجود این، میلتن در احتجاجات خود مطالب کتاب مقدس را به عنوان دلیل نهایی و قاطع نقل میکند.
میلتن براساس کتاب مقدس تثلیث متعارف را رد میکند و ارتداد آربوسی را رجحان مینهد: عیسی بیگفتگو پسر خداست; اما او در طول زمان از “پدر” به وجود آمده است; پس او با “پدر” همزمان نیست و هرگز با او برابر نه. “مسیح” عاملی است که به منزله “کلمه” به وسیله خدا خلق شده است و سایر مخلوقات با واسطه او به وجود آمدهاند. میلتن “خلقت از هیچ” را قبول ندارد; جهان ماده، مانند جهان روح، نشئه بیزمانی است از ذات الاهی. حتی روح یک ماده ظریف و اثیری است و نباید به طور قطع از ماده متمایز گردد; پس ماده و روح، و در انسان بدن و روان، در نهایت یکی هستند. اینها با نظرات هابز و اسپینوزا، که هر دو با میلتن در یک دهه مردند، به حد قابل ملاحظهای شباهت دارند. شاید میلتن با آثار هابز، که در دربار چارلز دوم سروصدای بسیار به راه انداخته بودند، آشنایی داشت.
دین شخصی میلتن مخلوط عجیبی از خداشناسی و مادهگرایی بود، ممزوجی از آزاری اراده آرمینویسی و تقدیر کالونی. از نوشته هایش چنین بر میآید که مردی بود عمیقا دیندار; با وجود این، هیچگاه، حتی پیش از کوریش، به کلیسا نمیرفت و هیچ گونه مراسم مذهبی در خانه خود انجام نمیداد. دکتر جانسن چنین نوشت: “در تقسیم ساعات خود هیچ ساعتی را برای دعا، به تنهایی یا با خانوادهاش، تعیین نکرده بود; با حذف دعای جماعت، تمام دعاها را حذف کرده بود.” او کشیشان را حقیر میشمرد و از اینکه میدید کرامول به خرج دولت از گروهی کشیش نگاهداری میکند متاسف بود و آن را گونهای “فاحشگی” میدانست که برای کلیسا و دولت هر دو زیانبخش است. در یکی از آخرین بیاناتش به نام رساله درباره مذهب راستین، ارتداد، جدایی، تساهل و بهترین وسیله برای جلوگیری از رشد آیین کاتولیک، با برحذر داشتن انگلستان از تحمل کاتولیکها، ملحدان، یا هر فرقهای که کتاب مقدس را به منزله تنها اساس ایمان خود نمیپذیرند، با دومین اعلامیه اغماض چارلز دوم (1672) مخالفت کرد.
همین مرد بود که با وجود سرشار بودن از بدعت، ضدیت با کشیشان، و ناسازگاری با کلیسای رسمی شکوهمندترین باز نمود نوین مسیحیت را به آن دین داد.